ماتم برد. دوباره برگشتم عقب تا خودم ُ یه بار دیگه تو شیشهء آینه مانند ِ در حیاط نگاه کنم. چن ثانیه پیشش٬ وقتی در یخچال ُ بستم و برگشتم که برم تو پاسیو و مشغول کتاب خوندن شم٬ توی همین شیشه٬ یه زن ِ رنگ پریده رو دیدم که لباسهای من تنش بود. خود ِ خودم بودم. همون موهای گوجه شدهء سرمه ای رنگ٬ همون پوست ِ رنگ پریده٬ همون بلوز مردونهء راحت و گشاد و همون شلوارک ِ سفید تنگ. ولی ایندفعه دیگه خودم ُ ندیدم. با اینکه مدتها از زن بودنم گذشته٬ ولی برای اولین بار خودم ُ به جای یه دختر بچهء شر و شیطون٬ شکل یه زن ِ جدی دیدم.
مطمئنم بخاطر رفتار ِ این چن روزه َت ِ.
پ.ن - درست شو پسر. آدم شو.
Chi shode eshgham?
:(
زن بودنتم عشق ِ ..