تولد!! روزی که هیچگاه نفهمیدم برای چی باید خوشحال باشم!!!
پدر آن شب اگر خوش خلوتی پیدا نمی کردی
تو ای مادر اگر شوخ چشمی ها نمی کردی
تو هم ای آتش شهوت شرر بر پا نمی کردی
کنون من هم به دنیا بی نشان بودم
پدر آن شب جنایت کرده ای شاید نمی دانی
به دنیایم هدایت کرده ای شاید نمی دانی
از این بایت خیانت کرده ای شاید نمی دانی
من زاده ی شهوت شبی چرکینم
در مذهب عشق ، کافری بی دینم
آثار شب زفاف کامی است پلید
خونی که فسرده در دل خونینم
من اشک سکوت مرده در فریادم
داد ی سر و پاشکسته ، در بی دادم
اینها همه هیچ ... ای خدای شب عشق
نام شب عشق را که برد از یادم ؟
پ.ن - هیچ وقت دوس نداشتم تو بلاگ َم شعرآی طولانی بذارم .. به نظرم خسته کننده َست .. اما درحال ِ حاظر٬ هیچی بهتر از این شعر احساسم ُ نشون نمیده .. همین !
cheghad dark kardam in shero :-<
تولدت مبارک ...
شایدم اگر ازت سوال می شد بازم همینو انتخاب می کردی همین که بیای اینجا ... حالا که اومدی سعی کن با این زندگی راه بیای ...
مرسی کارو !
شعره طولانی بود ولی به خوندنش می ارزید.