زن صفــَت

یک عدد بی حیا مینویسد.

زن صفــَت

یک عدد بی حیا مینویسد.

بهونه !!

مامان تلفن به دست٬ با چشای گریه ای بهم خبر داد یکی از آشناهامون مرده 

نشستم به بهونهء پیرمرد ِ هفتاد ساله ای که از ۸ سالگی ندیدمش٬ حسابی گریه کردم 

فک کردن بخاطر اون گریه میکنم  

 هیشکی جز تو نمیدونه دلیل گریه َم مرگ ِ اون نبود٬ 

حرفای تو بود بیشرف 

 

 

 

پ.ن - هیچجوره از دلم درنمیاد٬ عمرا ً :| 

پ.ن - آقای محمدی جونم٬ روحت شاد ..