پنجره رو باز میکنم و تا زیر سینه ازش میرم بیرون
سیگارم ُ آتیش میزنم
به شیش ماه دیگه فک میکنم که قراره بعد ِ سه سال ایران َمو ببینم
صد در صد میبینم همه رو
هم پانی که من ُ به این فکر انداخت که بیخیال ِ بلاگ َم بشم و بیام بلاگ اسکای
هم بقیه
+ نمیدونم میخوام چجوری بنویسم
از پست ِ بعدیم مشخص میشه
+ آرزوم شده یه جائی راحت و رک و بی پرده حرف بزنم ُ فضولا من ُ واسه خودشون و همدیگه نقد و بررسی نکنن .. سرزنشم نکنین ..
اصلا به این فکر نکن چی می خوای بنویسی...یا به اینکه چی در موردت میگن یا نقدت می کنن و هزار حرفه دیگه...فقط اگه اومدی اینجا..اینجا رو باور کن...که ماله خودته...اگه باورش کنی.....دیگه هیچی مهم نیست....سلام
واای پـانـااا دورت بـگـردم :( آب تـو چشـمـام جمع شـد :( ... پـانـا بیای ایـران بـه زورم شـده میـارمـت پیش ِ خـودم :)) وای ی ی ی بـاوررررم نمیـشـــــــــــــــــــــــه :* نفـس س س س .....
+ خـوب کـردی عـوض کـردی :* منم زیـاد سـرزنش میـکنن ُ کس میـگـن حسش اومـد منم عـوض میـکـنم :* :* :*
+ عـاشـقـتم .......
اصولاً اون اول ـه نوشتن سخته ! وقتی آدم عادت میکنه دیگه خیلی خوب ـه ! :دی