زن صفــَت

یک عدد بی حیا مینویسد.

زن صفــَت

یک عدد بی حیا مینویسد.

زن صفت !!

ماتم برد. دوباره برگشتم عقب تا خودم ُ یه بار دیگه تو شیشهء آینه مانند ِ در حیاط نگاه کنم. چن ثانیه پیشش٬ وقتی در یخچال ُ بستم و برگشتم که برم تو پاسیو و مشغول کتاب خوندن شم٬ توی همین شیشه‌٬ یه زن ِ رنگ پریده رو دیدم که لباسهای من تنش بود. خود ِ خودم بودم. همون موهای گوجه شدهء سرمه ای رنگ٬ همون پوست‌ ِ رنگ پریده٬ همون بلوز مردونهء راحت و گشاد و همون شلوارک‌ ِ سفید تنگ. ولی ایندفعه دیگه خودم ُ ندیدم. با اینکه مدتها از زن بودنم گذشته٬ ولی برای اولین بار خودم ُ به جای یه دختر بچهء شر و شیطون٬ شکل یه زن ِ جدی دیدم. 

مطمئنم بخاطر رفتار ِ این چن روزه َت ِ. 

 

 

 

پ.ن - درست شو پسر. آدم شو.

دیگه دیره !‌

نمیدونم من اینطور فکر میکنم

یا واقعا تو این مُدت تعداد ِ پوک ها و فرند ریکوئست ـآ از طرف پسرائی که باهاشون دوست بودم زیاد شده تو فیصبوک

حتی اونی که فقط تو دلم یه مدت ِ کوتاه٬ ذره دوسش داشتم و خودش نمیدونست !!

حتی اون یکی که یه دختر بود٬ یه لزبیَن

 

 

 

پ.ن - دیره واسه این پوک ـآ و فرند ریکوئست ـآ‌ !!‌ من دوساله که فقط یکی ُ میخوام٬ پوریام ُ‌!!

پنج تومنی چکش خورده میشویم !!

گاهی اوقات هم میشود که این پانی ِ حساس به تیپ و قیافه٬ کفش های پاشنه بلند و موهای بلند ِ با دقت صاف شده و رژ لبهای جیغ و تاپ و شلوارهای تنگ را کنار بگذارد و با شلوارک و سوئیشرت و موهای گوجه شده٬ بدون ِ آرایش اول ِ صبحی (ساعت ۱۱ ِ خودمون‌:|) بلند شود برود دنبال ِ کارهای اداریَش از این اداره به اون اداره که "بخــُدا اشتباه لُپی بوده و من کم سن نیستم که از کالج مورد علاقه َم٬ توسط ِ یه لگد در کونم بندازینم بیرووون" و آخرش هَم بدون ِ سیگار٬ بدون ِ پول ول شود ِ وسط ِ خیابان و به ســـــو کشیدن ِ این انگلیسی های جـGHـی گوش فرا دهد و جوابی نداشته باشد جز " dont make me open my fuc*kin mouth, bas*tard " ..  

 

 

پ.ن - ولی خدائیش اگه از این کالج بندازنم بیرون٬ باید برم اون کالجی که پوریا و سروش هیچکس میرن :)) !! فک کن‌ !! 

پ.ن - احساس میکنم این چن روز ِ اخیر شدیدا ً بد دهن شدم :| هوم ؟؟ 

پ.ن - تو این بلاگ َم میتونم گل کوچیک بزنم با دوستان٬ انقده خلوت ِ !‌

اون از ...

میشینم رو تخت٬ عین احمق ها کرفس میجوئم و به اوضاع فکر میکنم !  

ایــن از خودم که همه چیم ُ به گـA دادم

اون از نگار که ...

اون از پوریا که داره روزای سختش ُ برای درست کردن‌ ِ یه زندگی خوب میگذرونه 

اون از ...

بلند داد میزنم 

آخه مادر فلان ـآ٬ مگه من به اندازه کافی خوب نیستم که به صورت ِ تعلیق درآوردینم 

 

آروم میشم 

دوباره از سر میگیرم شمردن ِ مشکلات ُ   

اونم از کالج .. 

اون از .. 

اون از ... 

اون از ....

 

 

پ.ن - اینجا به همه چی ریده شده است نقطه

تولدمه ناسلامتی !

تولد!! روزی که هیچگاه نفهمیدم برای چی باید خوشحال باشم!!!

پدر آن شب اگر خوش خلوتی پیدا نمی کردی

تو ای مادر اگر شوخ چشمی ها نمی کردی

تو هم ای آتش شهوت شرر بر پا نمی کردی

کنون من هم به دنیا بی نشان بودم

پدر آن شب جنایت کرده ای شاید نمی دانی

به دنیایم هدایت کرده ای شاید نمی دانی

از این بایت خیانت کرده ای شاید نمی دانی
 
من زاده ی شهوت شبی چرکینم

در مذهب عشق ، کافری بی دینم

آثار شب زفاف کامی است پلید

خونی که فسرده در دل خونینم

من اشک سکوت مرده در فریادم

داد ی سر و پاشکسته ، در بی دادم

اینها همه هیچ ... ای خدای شب عشق

نام شب عشق را که برد از یادم ؟ 

 

 

پ.ن - هیچ وقت دوس نداشتم تو بلاگ َم شعرآی طولانی بذارم .. به نظرم خسته کننده َست .. اما درحال‌ ِ حاظر٬ هیچی بهتر از این شعر احساسم ُ نشون نمیده .. همین !

سِسکی لِیدی :-

بعضی از این زنای سومالی ُ با چادر سیاه و بوی عرق و هیکل ِ تخمی میبینم که دست ِ شیش تا بچه َشون ُ گرفتن و دارن همراه با جیغ و داد سر بچه ها و کولی بازی تو خیابون راه میرن٬ تنها فکری که به نظرم میرسه اینه که "آخه کی این ُ ... !" :|  

 

 

 

پ.ن - والا بــوخـــودآآآ٬ خعلی وقت ِ این سوال ذهنم ُ مشغول کرده :-"
پ.ن - تاکید میکــُنم٬ بعضی هاشون .

آشتی

میشینم رو تخت٬ ساکت و بی احساس نگاش میکــُنم. بالا سَرَم دست به کمر وامیسته و اخم میکـــُنه : "چی میگـــُفتی پای تلفـــُن ..!؟" جواب نمیدم. اشک تو چشمام جمع میشه. نمیبینه اشکام ُ : "الان جرات داری یه دونه از اون حرفارو تو روم بزنی؟" بازم جواب نمیدم. زیر سنگینی ِ نگاه ِ اون چشای عسلی دارم لِه میشم. فقط با چشای پر از اشک خیره میشم بهش. یهو وا میره٬ خودش ُ ولو میکنه رو من و بغلم میکنه .. "قربونت برم که بدون ِ آرایش ناز تری .." سرم ُ میذاره رو سینه َش .. یکسره میبوستم و زمزمه میکنه تو گوشم .. "دوستِت دارم که انقده بی معرفتیت عصبانیم میکنه .. تنها امید ِ من توئی .. توئم بیمعرفت باشی پس دلم به کی خوش باشه .." تو بغلش ساکت میمونم .. بدون ِ حتی یه کلمه حرف .. میذارم لوسم کنه .. فشارم بده .. لبام ُ پشت ِ سر هم مـُدل ِ "نانازی" که همون بوسای کوچولوئه و خودمون روش اسم گذاشتیم٬ ببوسه و حرفاش ُ تکرار کنه .. میذارم کمبود ِ محبت َم ارضاء بشه .. میذارم با شوخی ـآش من ُ میون ِ گریهء بی صدام٬ بخندونه .. تا دست از شوخی برمیداره .. یهو نگاهش جدی میشه٬ من ُ میکشه رو خودش و دوباره میبوسه .. این دفعه متفاوت .. و ادامهء ماجرا .. 

 

پ.ن - سه روز تموم دعوا و مرافعه٬ اینجوری تموم شد ..
پ.ن - هرچی میخوام تصمیم به عقب نشینی بگیرم جای پای تو محکم تر میشه
هم تو قلبم  

هم تو زندگی م (نیلو)

قلبم :(

به طور میانگین٬ روزی ۳ بار حس میکنم یکی قلبم ُ گرفته داره فشار میده 

دیگه عادت کردم به این حس ِ مزخرف تیکه تیکه شدن ِ قلبم 

 

آخریشم همین ۵ دقیقه پیش .. 

 

 

 

+ اشکـآل نداره پسر .. من از اینکه بفهمی چی تو دلمه٬ نا امید شدم ..

نگو٬ لعنتی

نگو
نگو لعنتی
تو بُت ِ خستگی ناپذریر من بودی
امید ِ من بودی
هدف ِ من بودی    

اکسیژن ِ من بودی

 

اگه توئــَم از نا اُمیدی بگی
دلم ُ به چی خوش کنم تو این دنیــآ ؟ 

 

 

 

پ.ن - مرد ِ قوی ِ منی تو٬ میدونم میتونی دووم بیاری٬ نمیذاری٬ اما هرکار بتونم میکنم .. میگذرن این روزا .. دیدی روزای سخت‌ ِ من گذشت ..میگذره مال ِ توئم .. دووم بیار مرد ِ زندگیم ..

- دلم تنگ شده٬ بیشرف

حوله رو پرت میکنم گوشه کمد .. نه مث ِ همیشه موهامو میپیچم تو حوله و نه لباس میپوشم .. نه زیر چشمام ُ با دقت سفید میکنم و نه به تموم بدنم لوسیون میمالم .. فقط کیفم ُ پیدا میکنم و از توش تیشرت ِ آبی و سفید ِ راه راهت ُ میکشم بیرون و محکم بغل میکنم .. بوی همیشگیت ُ میده .. همون بوئی که وقتی بغلم میکنی حس میکنم رو با تموم وجود میکشم تو سینه َم .. همون بوی خاصی که تو اتاقت َم هست .. تو تک تک ِ لباسات هست .. تو بغلت هست .. تو بوسه هات هست .. رو تخت ِ دونفره ای که این روزا به جای اینکه با تو شریک شم٬ با خرسی که واسم خریدی شریک میشم٬ خودم ُ گوله میکنم و سرم ُ میبرم تو یقهء لباست .. دلم میخواد تا خود ِ صب اینجوری بخوابم .. 

 

پسر .. فقط یه روز ندیدمت و اینقدر دلم تنگ شده .. 

 

 

 

پ.ن - ادامه َش میدم .. زندگی ِ خودمه چون ..